Tuesday, November 4, 2008
Monday, August 4, 2008
Sunday, July 27, 2008
Sunday, July 20, 2008
-16....-13
خوابم يا بيدارم تو با مني با من
همراه و همسايه نزديك تر از پيرهن
باور كنم يا نه هرم نفسهاتو
ايثار تن سوز نجيب دستاتو
خوابم يا بيدارم
لمس تنت خواب نيست
اين روشني از توست
بگو از آفتاب نيست
بگو كه بيدارم
بگو كه رويا نيست
بگو كه بعد از اين
جدايي با ما نيست
اگه اين فقط يه خوابه تا ابد بذار بخوابم
بذار آفتاب شم و تو خواب از تو چشم تو بتابم
بذار اون پرنده باشم كه با تنزخمي اسيره
عاشق مرگه كه شايد توي دست تو بميره
خوابم يا بيدارم اي اومده از خواب
آغوشتو وا كن قلب منو در ياب
براي خواب من اي بهترين تعبير
با من مدارا كن اي عشق دامنگير
Thursday, July 3, 2008
Tuesday, June 24, 2008
-19
Thursday, June 19, 2008
#-20
خوب! البته تلاشتون در خور تحسينه، ولي بايد قبول كرد كه قضيه پيچيدهتر از اين حرفاس!
من براي اينكه بتونم واقعه سرنوشتسازي رو كه در #5 رخ ميده توضيح بدم بايد كمي به گذشته برگردم...به ۱۵ ...نه ۲۰ تا قبل، وقتي كه كلاغ قصه ما يه روز كه داشت توي سوراخ سنبههاي لونهاش دنبال شراب قديمي ميگشت براي اولين بار اين صحنه رو ديد...
Tuesday, June 17, 2008
Sunday, June 15, 2008
Subscribe to:
Posts (Atom)